مریض میزند زیر خنده
معلمی در خیال ایزاک بورگ: پروفسور بورگ، ممکنه بیماری این مریض رو تشخیص بدین؟
ایزاک بورگ: ولی این مریض مُرده.
[مریض میزند زیر خنده]
_کتاب "از قیطریه تا اورنج کانتی"
پ.ن: این کتاب حتی از دور هم بهم لبخند میزنه اما حیف که الان باید مشغول جزوه نوشتن باشم.